-رز کوچولوی صورتی
یکی بود یکی نبود یک دانه ی رز کوچولوی صورتی رنگی بود که یک خانه ی کوچک و تاریک زیر زمین داشت. یک روز دانه ی رز در اتاقش تنها نشسته بود که یکدفعه صدای تق تق در را شنید.دانه ی رز گفت"کیه؟"صدای آرام و غمگینی جواب داد"منم باران، ممکنه در را باز کنی."دانه کوچولو جواب داد"نه."کمی بعد دوباره دانه کوچولو صدای تق و تق را از سمت پنجره شنید.دانه ی رز صورتی گفت"کیه؟"همان صدای قبلی بود، جواب داد"باران، لطفاً در را باز کن."دانه کوچولو جواب داد"نه تو نمی تونی به خونه ی