-
تا دم مرگ رفتم، اما برگشتم درد از حد تصور بیرون بود. یکی دو جای بدنم سوراخ شده بود و از سوراخها چرک بیرون میآمد. در خانه قدم میزدم و از درد مینالیدم. گاهی از حال میرفتم و تشنج میکردم...
کمانعلی رهنما هستم. سال 1357 در روستای نظرعلی بلاغی شهرستان بیله سوار به دنیا آمدم، در استان اردبیل. پنج برادر و چهار خواهر بودیم من بچه پنجم خانواده بودم. در همان روستا چهار کلاس درس خواندم، اما آن موقع ها رسم بر درس