-
گربه پيرانه سرم بخت جواني به سر آيد شاعر : شهريار از در آشتيم آن مه بي مهر درآيد گربه پيرانه سرم بخت جواني به سر آيد با دم عيسويم ايندم آخر به سر آيد آمد از تاب و تبم جان به لب اي کاش که جانان به تماشاي من از روزنهي کلبه درآيد خوابم آشفت و چنان بود که با شاهد مهتاب بار ديگر به سراغ من خونين جگر آيد دلکش آن چهره، که چون لاله بر افروخته از شرم گر تو هم يادت ازين قم