-
صبا به شوق در ايوان شهريار آمد شاعر : شهريار که خيز و سر به در از دخمه کن بهار آمد صبا به شوق در ايوان شهريار آمد که پردههاي شب تيره تار و مار آمد ز زلف زرکش خورشيد بند سيم سه تار که باغ و بيشهي شمران شکوفه زار آمد به شهر چند نشيني شکسته دل برخيز عروس لاله به دامان کوهسار آمد به سان دختر چادرنشين صحرائي به بام کلبه پرستوي زرنگار آمد فکند زمزمه «گلپونه ئي» به برزن وکو شراب