-
دل و جانيکه دربردم من از ترکان قفقازي شاعر : شهريار به شوخي ميبرند از من سيه چشمان شيرازي دل و جانيکه دربردم من از ترکان قفقازي تو آهووش چنان شوخي که با من ميکني بازي من آن پيرم که شيران را به بازي برنميگيرم که حسن جاودان بردست عشق جاودان بازي بيا اين نرد عشق آخري را با خدا بازيم بيا تا هر دو با آيينه بگذاريم غمازي ز آه همدمان باري کدورتها پديد آيد که چون چشم غ