-
بنمود چون ز برج بره آفتاب روي شاعر : منوچهري گلها شکفت بر تن گلبن به جاي موي بنمود چون ز برج بره آفتاب روي آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوي چون ديد دوش گل را اندر کنار جوي گاهي سرود گوي شد و گاه شعرخوان بلبل چو سبزه ديد همه گشته مشکبوي نه تارها پديد برآنها نه پودها گلها کشيدهاند به سر بر کبودها گويند زار زار همه شب سرودها مرغان هميزنند همه روز رودها مرغان آب بانگ برآرن