-
آمد بانگ خروس مذن ميخوارگان شاعر : منوچهري صبح نخستين نمود روي به نظارگان آمد بانگ خروس مذن ميخوارگان روي به مشرق نهاد خسرو سيارگان که به کتف برفکند چادر بازارگان قوموا شرب الصبوح، يا ايها النائمين باده فراز آوريد چارهي بيچارگان چارهي ما بامداد رطل دمادم بود ميزدگانيم ما، در دل ما غم بود مي زده را هم به مي دارو و مرهم بود راحت کژدم زده، کشتهي کژدم بود با دو لب مشکبوي