-
شبي گيسو فروهشته به دامن شاعر : منوچهري پلاسين معجر و قيرينه گرزن شبي گيسو فروهشته به دامن بزايد کودکي بلغاري آن زن بکردار زني زنگي که هرشب از آن فرزند زادن شد سترون کنون شويش بمرد و گشت فرتوت چو بيژن در ميان چاه او من شبي چون چاه بيژن تنگ و تاريک دو چشم من بدو چون چشم بيژن ثريا چون منيژه بر سر چاه چو گرد بابزن مرغ مسمن هميبرگشت گرد قطب جدي چو اندر دست مرد چپ فلاخن ب