-
بوي بهار به انگشتهايم موسيقي دست مي داد تو را در روز اول فروردين ديدم. تازه به دنيا آمده بود و پروانه ها در حال و هواي بهار، پرسه مي زدند. پنجره ها همه به سمت نگاهت باز بودند و ياس، خيس از لحظه هاي تازه از سر ديوار خم شده بود. برف قله ها آب شده بودند و دماوند از شانه هايت سر مشق مي گرفت. عکس تو در آب چشمه ها جاري بود و به هرجامي رفت. «دلتنگي» از لغتنامه هاي دنيا پاک شده بود.