-
عمليات استشهادي در خليج فارس (4) در مدت اسارت نمي دانستم كه كي شب است و كي روز. به همين دليل براي خواندن نماز مشكل داشتم. دو سه روز اول مطلقا نمي دانستم كه كي روز است و كي شب. برخي از پرستاران آمدند نزدم و گفتند: اگر چيزي لازم داري بگو تا برايت بياوريم.آنها اين حرف را مي زدند كه در من چنين القا كنند كه اكنون در روي خشكي يا كنار ساحل قرار داريم و آنها مي روند و هر چه مي خواهم، مي خر