-
عمليات استشهادي در خليج فارس (3) در حاليكه دو نفر دو طرفم را گرفته بودند، مرا بردند و روي تختي خواباندند. كيسه را باز كردند و سرم را بيرون آوردند و چشمي را هم از چشمم برداشتند. وقتي در زير نور و روي تخت به اندامم نگاه كردم، لرزه بر تنم افتاد. همه جاي بدنم سوخته بود كه يقين كردم با آن وضع محال است جان سالم به در ببرم. نظامي ها از كنار تخت من دور شدند و چند نفر دكتر و پرستار دورم جمع