-آخرین نماز فرماندهشب دوم بود، وارد شلمچه شده بودیم. هوا بسیار سرد بود، دل دژ (خاکریز بزرگ) از قبل شکافته شده بود و سرپوش نایلونی بر آن قرار داده شده بود. برادرانمان چند کیلومتر جلوتر به شدت با دشمن در نبرد بودند. قصد داشتیم به دشمن از محوری دیگر حمله کنیم. ولی کمتر کسی از زمان و مکان آن خبر داشت.
روز را با مشاهده ی صحنه های نبرد شدید توپخانه ها و نبرد جنگنده های نیروی هوایی سپری می کردیم، و شاهد نابرابری هایی بودیم. هواپیمایی از اوج آسمان دود آلود معرکه نبرد معلق زنان به پایین