-دستانی یاری بخش
روزی پسربچهای، مشغول بازی با ماسهها در ساحل بود. چند ماشین كامیون و بیل پلاستیكیقرمز رنگی همراه خود داشت. در حال درست كردن جاده و تونل با ماسههای نرم بود که ناگهان سنگ بزرگی را سد راه خود دید. پسربچه هر چه تلاش كرد، نتوانست سنگ بزرگ را از سر راه خود كنار بزند. هرچه تلاش میكرد، سنگ كمی تكان میخورد، ولی دوباره به سرعت سر جای اول خود باز میگشت.سرانجام، از شدت ناامیدی به گریه افتاد. پدرش تمام مدت از پشت پنجره خانهشان، تلاشهای او را تماشا