-دردسر خانم عنکبوته
در گوشه ی حیاطی یک خانه کوچک و نقلی بود. خانه خالی بود و عنکبوت های زیادی در آن به خوبی و خوشی زندگی می کردند. کسی هم به آن ها کاری نداشت تا این که...یک روز گلی خانم آن خانه را خرید و به آنجا آمد. او داخل خانه شد. به در و دیوارها نگاه کرد. دست هایش را به کمرش زد و با صدای بلند گفت: وای ... چه گرد و خاکی! چه قدر هم تار عنکبوت! باید حسابی این جا را تمیز کنم.بعد جاروی دسته بلندش را آورد و مشغول گرد گیری شد. عنکبوت ها با وحشت این طرف و آن طرف فرار کردند