-اگر قاطر کسی را رم ندهی، کسی با تو کاری ندارد
یکی بود، یکی نبود. در شبی از شب ها ملانصرالدین و زنش کنار هم نشسته بودند و از هر دری حرف می زدند تا سرشان گرم شود.همسر ملانصرالدین از او پرسید: «ببینم، ملا! تو می دانی که در آن دنیا چه خبر است و بعد از مرگ چه بلایی به سر آدم می آورند؟»ملا کمی فکر کرد و گفت: «من که نمرده ام تا از آن دنیا خبر داشته باشم.»زنش گفت: «کاش می توانستی به آن دنیا بروی و بر گردی و برایم از اوضاع دنیای پس از مرگ تعریف کنی.»ملا فکری کرد و گفت: «این که کاری ن