-شرمندگی مرد دانشمند
در قسمت گذشته خواندید که حاکمی دادگستر از سنگینی گوش هایش رنج می برد. روزی از روزها مرد دانشمندی که گه گاه به دیدن حاکم می آمد، علت ناراحتی حاکم را پرسید. وقتی دلیل آن را فهمید به حاکم گفت شما باید خوشحال هم باشید و حالا ادامه ی ماجرا.....حاکم پوزخندی زد و گفت: «امروز حوصله شوخی ندارم... شوخی تو در مورد سنگینی گوش هایم، بی مزه و مسخره است!»دانشمند با قیافه ای حق به جانب گفت: « به جان حاکم سوگند که قصد شوخی ندارم. حقیقت را می گویم!»حاکم با تعجب پرسید: «منظورت