-خدایا دوستت دارم...
وقتی بر سجاده ام می نشینم و با فكر مشغولی های خود و حفظیات قبلی نمازی می خوانم از خودم بدم می آید.حالا بر سجاده ام نشسته ام نماز را خوانده ام، كتاب كلامت را باز می كنم و با هق هق گریه می خواهم كه جوابم را بدهی.كلامت را می خوانم... اما هرچه جلوتر می روم عاشق تر و گریان تر می شوم. خدایا دوستت دارم....نمی دانم... تو هم مرا دوست داری؟نمی دانم با چه رویی به تو می نگرم و می گویم دوستت دارم. شاید این اشك های روان كمك می كنند كه كمی از كارهایم باز گردم و تو را صدا