- خاطرات خنده دار
ما دیروز زنگ آخر ورزش داشتیم مربی ورزش هم نیومد!
با کل بچه های کلاس نشستیم وسط حیاط مدرسه گفتیم بیایم حقیقت یا شجاعت(جرات/عمل/حالاهرچییییییی) بازی کنیم _
وقتی سر بطری طرف من افتاد بچه ها گفتن کدوم و میخوای گفتم عمل*
گفتن باید بری مغنه ی ناظمو جلو مدیر از پشت بکنی منم برا اینکه کم نیارم الکی گفتم باشه ولی تو ذهنم گفتم میرم و بعد الکی برمیگردم میگم پیداش نکردم...
عاغا بلندشدم که برم بکنم وقتی سرم و برگردوندم دیدم ناظممون جلوروم وایساده !!!!
هیچی دیگه از قضا یه گوشه ایستاده بود و همه ی حرفامون و شنیده بود
همون لحظه که دوستای بی معرف
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان