-
باباي درخت ها نويسنده:مجيد شفيعي من ازصداي دراتاق مي ترسيدم.هي گيژويژ مي کرد. هي خر و خر مي کرد. در، مثل مريض ها آه و ناله مي کرد. به مامان گفتم: «اين در چرا اين قدر گيژويژمي کند؟» مامان گفت: «اگر تو هم از مادرت دور بودي، مريض نمي شدي؟ آه و ناله نمي کردي؟» گفتم: «مامان جان! مگر درها مامان دارند؟» گفت: «خيال کردي فقط خودت مامان داري!» گفتم: «مامان، مامان اين درخت کجاست؟» مامان گفت: «مامان اين درخت، درختي است توي