-
كمپوت گيلاس نویسنده : حميد رضا شاهآبادي از بيرون مثل هر شب صداي انفجار ميآمد. انفجارهايي كه گاهي دور و گاهي نزديك بود. نه ميل خوابيدن داشتم و نه حال بيرون رفتن. به چهار ماه و نيمي فكر ميكردم كه با يك اميد واهي گذشته بود. چهار ماه و نيم به كسي دل بسته بودم كه دل بستهام نبود.سرشب در دفترچه خاطراتم نوشتم امروز همه چيز تمام شد. و بعد هر چه كردم نتوانستم چيز ديگري بنويسم. همه چيز تمام شده بود. حتي كلمههايي كه چ