-
كفن را كه از صورتم كنار زدند نوري به چهرهام خورد خاطره از : ح . م يك نفر با صداي بلند ميگويد : " شهداي خراسان فلان قسمت ، شهداي تهران فلان قسمت… تا گفت شهداي مازندران احساس كردم كه اين نام چقدر براي من آشناست.. " وقتي كفن را از صورتم كنار زدند نوري به چهرهام خورد و چشمانم باز شد.هميشه فكر مي كردم كه ميان كشته شدن با شهادت چقدر تفاوت وجود دارد ! تفاوتي كه يكي را در حد فا