-سهشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۱۳:۱۱
خیابان شلوغ، خیابان خلوت، کوچه شلوغ، کوچه خلوت، مترو، اتوبوس، تاکسی، مرکز خرید، پارک، پل عابر پیاده. صبح، ظهر، عصر، شب و ... خیابان ساعت شش عصر بود. بعد از خریدن چند تا دارو از داروخانه رامین تو خیابون فردوسی، اومدم بیرون. کنار خیابون وایساده بودم و سرم توی موبایلم بود. داشتم چک میکردم که چقدر پول توی حسابم مونده، یه دفعه صدایی از کنارم شنیدم. صدای یه مرد جوون که میگفت «با من دوست میشی؟ امشبو با هم باشیم؟ همه چیزم هست؛ شیشه، پایپ، همه چی.» اول فکر کردم که داره با تلفن صحبت میکنه و با من نیست، اما کسی هم کنارم نبود که فکر کن
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان