-
ناگفته های جانسوز یک شهید کر و لال...!
یک عمر هر چی گفتم به من می خنـدیدند، یک عمر هـر چی می خواستـم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم، مسخره ام کردند…
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز: زمان جنگ کارش مکانیکی بود. در ضمن ناشنوا هم بــود. پسر عموش غلامرضـا که شهــید شد… عبدالمطلــب سر قبــرش نشست ، بعد با زبـون کــرولالی خودش ، با