-

بابايي به روايت همسر شهيد (4) متن کتاب "نيمه پنهان ماه " فلاکس چاي را مي شکند«خانم اقدس بابايي» هميشه پدرم آرزو داشت، عباس پزشک و ترجيحاً دکتر داروساز شود. شايد اين بدان علّت بود که خودش کمک داروساز بود و چنين مي پنداشت که اگر عباس پزشکي بخواند، در آينده خواهد توانست با دريافت جواز داروخانه، در کنار هم کار کنند،از اين رو در تعطيلات تابستان يکي از سالها که عباس در دبيرستان درس مي خواندند او