- خاطرات خنده دار
آقادیروز بامامانم رفته بودیم فروشگاه من رفتم دنبال خوراکی هام ومامانم رفت که وسایل خودش رو برداره من خریدم که تموم شد برگشتم پیش مامانم که دیدم که به یه زنه که شروع کرده بود با گوشی حرف زدن خیره شده گفتم مامان چرا خیره شدی به طرف؟برگشت گفت هان چی میگه؟؟؟؟؟؟؟؟گفتم چی چی میگه ؟؟؟نگو داشته تو حال خودش از زنه میپرسیده آقا منو میگی سریع باهم از محل حادثه گریختیم خدا شاهده دوربین های فروشگاه داشت نشون میداد که مشتریا داشتن سبد هارو گاز میزدن فقط خدارو شکر که زنه نفهمید.
فعلا بلایکید خواهشا تا من یه خستگی در میکنم^-^
فرستنده : ALI KHOSHTIP |60871|j 171346 |
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان