-
آدينه و موعود نويسنده: هادي خورشاهيان عصر روزهاي جمعه در شورع جاده هاي دو دست از تو حرف مي زنيم از تو که نبودنت، درست عين بودن استاز تو گفتن اي مسافر غريب!مثل شعر تازه اي سرودن است. عصر روزهاي جمعه از تو حرف مي زنيمبين حرف هاي اجتناب ناپذير ناگهان فرصتي براي گريه دست مي دهد گاه بين هق هق شديد ناگزير فرصتي براي خنده هاي بي دليل گاه گريه هاي ما چقدر خنده دار مي شودعصر روز جمعه ابتداي جاده ايستاده ايم مثل ابرهاي