-
خاطراتي از اسيران سرافراز جنگ تحميلي (2) آرزوي آسمان نويسنده: محمد علي کعبي ماه مبارک رمضان بود. نيمه شبي آمدند آسايشگاه و چند نفر داوطلب خواستند تا براي بردن سحري بيرون بروند. عده زيادي داوطلب شدند. عراقي ها چند نفر را انتخاب کردند و بردند. وقتي که برگشتند، با شگفتي و شادماني گفتند: بيرون چقدر قشنگ بود. آسمان يک دست سياه بود و ستاره ها در دل آن مي درخشيدند. طوري حرف مي زدند که گوي