-شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۲:۳۳
صدای قدمهایی ناهماهنگ آمد، در باز شد، روبرویم نشست، از نبردش با پلهها میگفت، از سختی زمینی که گاه تنش را میخراشد، از نگاه مردمی که زمین خوردنهایش را نمیفهمند، نا امید نبود ولی از روزگار گلایه داشت، دستانش بیحس بود، پاهایش ناتوان، چشمانش دیگر دوردستها را نمیدید، اما در این میان قلبی داشت از حس و اراده، تا امیدبخش همدردانی باشد که این روزها کمتر دوستشان دار