-بوی ربّنا
در اتاقی كه پر است از ابر و مه دستهایم بوی باران میدهد عكس من در قاب میخندد به من خندهاش بوی دبستان میدهد بوی باد از كوچه میآید ، و من در اتاقم چای را دم كردهام با بخار گرم چایی ، سقف را پر ز باغ سرد شبنم كردهام قُل قُل گرم سماور در اتاق میبرد من را به عصر كوزهها میبرد تا لحظهی افطارها میبرد من را به ماه روزهها لحظه افطار وقتی میرسید سفره پر میشد ز عطر گل یاس لحظهای احساس میكردم كه من نور دارم بر تنم جای لباس سبز میشد با پدر ، باغ دعا نرم میخواند از كتاب