- خاطرات خنده دار
خواهرم تعریف میکرد که تو دوره دبیرستان یه دوست داشت که ویالون میزد...
یه روز جشن داشتن تو مدرسه،
دوستشم ویالونشو آورده واسه بچه ها ویالون بزنه...
بعد از اینکه تموم میشه یکی از بچه ها بهش میگه:
کلاس رفتی که انقد قشنگ ویالون میزنی؟
میگه:نه،ما خانوادگی تو کارموسیقی هستیم...بابام گیتار میزنه...بابابزرگم سه تار میزده...
یه بنده خدایی میگه:واقعا بابابزرگت سه تار میزده!!!!!!!!!! آخه بابابزرگ من فقط مامان بزرگمو میزده...
هیچی دیگه...چن نفر بر اثر خنده زیاد راهی بیمارستان شدن...
دیگه از تعداد تلف شدگان خبری ندارم...
یعنی
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان