-
کاش دوباره 30 ساله میشدم آقای صدر پای تخته بود، پشت به ما. ادایش را در آوردیم. ناگهان برگشت. معلم بدعنقی بود. دست بزن هم داشت. این بار ولی نزد. گفت گوش همدیگر را نوبتی گاز بگیرید. «قربانی» بغل دست من نشسته بود، علی قربانی. اول من گاز گرفتم، خیلی آرام. نوبت او شد. گوشم را انداخت لای دندانهایش. هر چه در توان داشت فشار داد. خون جاری شد، فریاد زدم...
حس