- خاطرات خنده دار
دیدید همتون و شنیدید ک زلزله اومد ایلام.
ما یکی از شهرای خوزستان هستیم ک بخاطر زلزله ایلام اینجا یکم زمین میلرزید یا ب عبارتی بندری میرفت.
شب بود ک مامانم و بابام و خواهرم رفتن ی جایی گودزیلا خواهرم موند پیش من.
نبینیدایشالا اینجا زمین لرزید منم چون خودمو گودزیلا تنها بودیم خیلی ترسیده بودم!
به گودزیلا گفتم:علی پاشو بدو بریم بیرون زلزله شد(بلند گفتم ترسیده بودم)
حالاعلی:وای خدا من میدونسم میمیرم (گریه به شدت زیاد)زندگیم داره ب پایان میرسه (اینجا با زانو نشست رو زمین)من چقد بدبختم ک باید اینطوری بمیرم!من ارزو دارم خدا(زلزله تموم شده بود د
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان