- خاطرات خنده دار
عاقا داشتیم با آبجیم تو بازار میرفتیم بازار شهر ما بعضی قسمت هاش جاده باریک میشود داره ملت به سختی عبور و مرور دارن ,ی بنده خدایی سنی هم نداشت ی بچه کوموچولو داشت که هی اینو فرت فرت همون جای تنگ مینداخت بالا میگرفت مردم هم عصبانی دفعه سوم همین که انداخت بالا بچه رو بعد گفت گوگولی مگوری بابا آن نوزاد فشار وارد شده ,بر چهره پدر نگون بخت شده, زارررت استفراغید روش....حالا نه از اون استفراغ سفیده ها ازونها که مث رانی ها تیکه های هلو داره ...
بچهه..:-////
پدر گرام...:(((((
مردم در حال عبور و مرور...:)))))
حال ب هم زن هم خودتی....
فرستنده : fer
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان