-
فکر میکردم میتوانم همسرم را تغییر دهم
«چرا هر وقت صحبتهایمان به اینجا میرسد، به من تهمت بیمنطقی و نفهمی میزنی؟ چرا فکر میکنی فقط خودت میفهمی؟» بعد از گفتن این جملات، مرد صدایش را بلندتر میکند و با قاطعیت بیشتری میگوید: «آقای قاضی، به خدا دیگر خسته شدهام. دیگر نمیتوانم به این زندگی ادامه بدهم. از شما خواهش میکنم که حکم طلاق ما را صادر کنید تا شاید ما روی خوش زندگی را هم ببینیم.»