-
پروندهای برای امور خیر و کارهای داوطلبانه مهر مادر و بیمهری فرزند زیاد دیدهام
ما که حرف میزدیم اشک چند بار دوید توی چشمهایش، یک بار وقتی از مرگ مادرش گفت، یک بار وقتی حسش از آسایشگاه را توصیف کرد و یک بار وقتی ماجرای آن پسر نامهربان را برایمان گفت.
این سه بار بغض گلوی مرا هم گرفت و البته چند بار دیگر هم، چون چیزی که میدیدم واقعیتی تلخ بود از زندگی مادرانی که فرزندانشا