- خاطرات خنده دار
یادمه وقتی کوچیک بودم (البته یادم ک نیست چون خیلی کوچیک بودم مامی تعریف میکرد ک)رفته بودیم روستا خونه ی یکی از اقوام .
این اقوام محترم کارش تولیدابریشم بوده. والدین گرام بنده هم برای بازدید از این پروژه ی تولید ابریشم توسط کرم ابریشم میرن تو کارگاه این بنده خودا .از بس هیجان زده بودن منو ول میکنن و میرن برا تماشا . بعد از شنیدن صدایی مثل صدای خوردن لواشک با روکش پلاستیکیش توسط ی بچه ی 3.4 ساله میان سمت من.بقیه شو نمیگم .
بزا بگم چون عقده شده رو دلم .میدونین چی بوده تا آخر تو حلقم .کرم ابریشم .
البته مادرم ک خیلی چیزی یادش نیست چون بیهوش شده
فر
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان