- خاطره خواندنی اسارت یک خلبان نیروی هوایی ارتش در جنگ تحمیلی
هنوز پیامش تمام نشده بود که بی اختیار دستگیره پرتاب کننده صندلی را فشردم. در یک لحظه هوا با فشار هر چه تمام تر وارد کابین شد. شدت جریان هوا به قدری شدید بود که احساس کردم چشمانم از حدقه خارج شده است. 23مرداد سال 1365 بود. تازه از ماموریت گشت و شناسایی برگشته بودم که داوطلبانه آماده ماموریت شدم
. طبق دستور فرماندهی به من و سرهنگ خلبان "عباس رمضانی" ماموریتی ابلاغ