-
قصه سیمرغ و کودک سپید موی (2)
به این مطلب امتیاز دهید
به گزارش سرویس کودک جام نیوز، كوهي سر به فلك كشيده بود و آشيان سيمرغ همچون كاخي برافراشته بود و جواني بر گرد آن مي گشت. سر تعظيم در برابر پروردگار فرود آورد و رخسار بر خاك ماليد. راهي براي عبور از آن كوه نبود. پروردگار را نيايش كرد و در خواست عفو كرد و چون پروردگار توبه او را پذيرفت، سيمرغ از بالاي كوه نگاهي انداخت