-

طلب شاعر: حافظخواننده: محمد اصفهانیای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشماز دوریت در آتشم در آتشم یا راای ساحل آرامشم سوی تو پر میکشماز دوریت در آتشم در آتشم یا رادست از طلب ندارم تا کام من بر آیددست از طلب ندارم تا کام من بر آیدیا تن رسد به جانان یا جان زتن بر آیدبر آید, بر آیدبگشای تربتم را بعد از وفات بنگرکز آتش درونم دود از کفن برآید, برآید ,برآیدبنمای رخ که خلقی واله شوند وحیرانبگشای لب که فریاد از مرد وزن بر آیدبنما