-
شهید بابایی در لابلای خاطرات خانواده اش (1) رفوزه (مرحوم حاج اسماعيل بابايي ؛ پدرشهید)بعد از ظهر يكي از روزهاي پاييزي، كه تازه چند ماهي از شروع اولين سال تحصيلي ابتدايي عباس ميگذشت، او را به محل كارم در بهداري شهرستان قزوين برده بودم. در اتاق كارم به عباس گفتم:ـ پسرم پشت اين ميز بنشين و مشق هايت را بنويس.سپس جهت تحويل دارو به انبار رفتم و پس از دريافت و بسته بندي، آنها را