-
فلسفه ازدواج و مسووليتهاى متقابل (1) نويسنده: احمد بهشتي سخن را با حكايتى از گلستان سعدى آغاز مىكنيم: از صحبتياران دمشقم ملالتى پديد آمده بود. سر در بيابان قدس نهادم و باحيوانات انس گرفتم; تا وقتى كه اسير فرنگ شدم. در خندق طرابلس باجهودانم به كارگل بداشتند. يكى از روساى «حلب» كه سابقهاى ميان بود، گذر كرد و بشناخت و گفت:اى فلان، اين چه حالت است؟ گفتم: چه گويم؟!همى گريختم از مردمان به