-
زن هوسباز نويسنده: استاد مطهري جوانك شاگرد بزاز، بي خبر بود كه چه دامي در راهش گسترده شده . او نمي دانست اين زن زيبا و متشخص كه به بهانه خريد پارچه به مغازه آنها رفت و آمد مي كند، عاشق دلباخته اوست و در قلبش طوفاني از عشق و هوس و تمنا برپاست . يك روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زيادي جنس بزازي جدا كردند، آنگاه به عذر اينكه قادر به حمل اينها نيستم . به علاوه پول همراه ندارم ، گفت :پارچه ها را بدهيد