-
فصل آخر نويسنده: ساره امین توی آشپزخانه همه چیز برای شروع یك روز پركار و خوب برای من آماده است. میز صبحانه را می چینم. دو تا یاكریم پشت پنجره آشپزخانه سرو صدا می كنند. بادهایی به گلو می اندازند و قو قو كنان دوباره پر می كشند. ساعت 6 صبح است. آرش باید كم كم بیدار شود.پنجره را باز می كنم، نسیم خنك صبحگاه بهاری صورتم را نوازش می دهد. نفس عمیقی می كشم هوا مرطوب و لطیف است و جای جای خیابان لكه های خیس باران دیده می شود. - صبح بخیر