-
از کردهي خويشتن پشيمانم شاعر : مسعود سعد سلمان جز توبه ره دگر نميدانم از کردهي خويشتن پشيمانم در کام، زبان همي چه پيچانم کارم همه بخت بد بپيچاند بر خيره سخن همي چه گردانم اين چرخ به کام من نميگردد در جنبش کند سير کيوانم در دانش تيزهوش برجيسم گه بستهي تهمت خراسانم گه خستهي آفت لهاوورم تا مرگ مگر که وقف زندانم تا زادهام اي شگفت محبوسم در محنت و در ب