-
من ندانم که عاشقي چه بلاست شاعر : فرخي سيستاني هر بلايي که هست عاشق راست من ندانم که عاشقي چه بلاست دو رخ لعلفام و قامت راست زرد و خميده گشتم از غم عشق اينهمه درد و سختي از دل خاست کاشکي دل نبوديم که مرا عشق را نيز جايگاه کجاست دل بود جاي عشق و چون دل شد عشق چون پادشاه کامرواست دل من چون رعيتيست مطيع کند و کرد هر چه خواهد و خواست برد و برد هر چه بيند و ديد