-
تير و تيغ است بر دل و جگرم شاعر : مسعود سعد سلمان درد و تيمار دختر و پسرم تير و تيغ است بر دل و جگرم غم وتيمار مادر و پدرم هم بدينسان گدازدم شب و روز از غم و درد آن دل و جگرم جگرم پاره است و دل خسته نه بديشان همي رسد خبرم نه خبر ميرسد مرا ز ايشان سود کم کرد با قضا حذرم باز گشتم اسير قلعهي ناي به ميان بر دو دست چون کمرم کمر کوه تا نشست من است از زمين