-
دست بگشاد و کنارانش گرفت شاعر : مولوي همچو عشق اندر دل و جانش گرفت دست بگشاد و کنارانش گرفت وز مقام و راه پرسيدن گرفت دست و پيشانيش بوسيدن گرفت گفت گنجي يافتم آخر بصبر پرس پرسان ميکشيدش تا بصدر معنيالصبر مفتاح الفرج گفت اي نور حق و دفع حرج مشکل از تو حل شود بيقيل و قال اي لقاي تو جواب هر سوال دستگيري هر که پايش در گلست ترجماني هرچه ما را در دلست ان تغب جاء القضا ضا