-
چو از حرارت ميدلبرم لبان ليسد شاعر : رودکي روان ز ديدهي افلاکيان شود جيحون چو از حرارت ميدلبرم لبان ليسد به خاک خفتهي تيغ تو از حلاوت زخم نصال تيرت اگر قبضهي کمان ليسد ملکا، جشن مهرگان آمد زبان برآورد و زخم را دهان ليسد خز به جاي ملحم و خرگاه جشن شاهان و خسروان آمد مورد به جاي سوسن آمد باز بدل باغ و بوستان آمد تو جوانمرد و دولت تو جوان مي به جاي ارغوان آمد