-

چون نيست شدي هست ببودي صنما شاعر : ابوسعيد ابوالخير چون خاک شدي پاک شدي لاجرما چون نيست شدي هست ببودي صنما جرم او کند و عذر مرا بايد خواست واي اي مردم داد زعالم برخاست بنگر که از آن کوه چه افزود و چه کاست مرغي به سر کوه نشست و برخاست بي غم دل زنگيان شوريدهي مست بي غم دل کيست تا بدان مالم دست آنرا که دو دست و کيسه از سيم تهيست جز درد دل از نظارهي خوبان چ