-
در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم شاعر : شهريار عاشق نميشوي که ببيني چه ميکشم در وصل هم ز عشق تو اي گل در آتشم بيچاره من که ساخته از آب و آتشم با عقل آب عشق به يک جو نميرود صبحست و سيل اشک به خون شسته بالشم ديشب سرم به بالش ناز وصال و باز عمريست در هواي تو ميسوزم و خوشم پروانه را شکايتي از جور شمع نيست شاهد شو اي شرار محبت که بيغشم خلقم به روي زرد بخندند و باک ن